عشق... موفقیت... ثروت

*❤☆ღ ƸӜƷ شمیمــــم عشــــ♥ـــق زنـدگــیـم ƸӜƷ ღ☆❤*

(¯`°•.♥♣ از بوسه ی عشــ♥ـــق تـــادرد و ... @♣♥.•°´¯)

عشق... موفقیت... ثروت

 

 

زني از خانه بيرون آمد و سه پيرمرد را با ريش هاي بلند جلوي در ديد

به آنها گفت: « من شما را نمي شناسم ولي فکر مي کنم گرسنه باشيد، بفرمائيد داخل تا چيزي براي خوردن

به شما بدهم.

آنها پرسيدند:« آيا شوهرتان خانه است؟

زن گفت: « نه، او به دنبال کاري بيرون از خانه رفته.

آنها گفتند: « پس ما نمي توانيم وارد شويم.

عصر وقتي شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را براي او تعريف کرد.

شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائيد داخل

زن بيرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمي شويم.

زن با تعجب پرسيد: « چرا!؟» يکي از پيرمردها به ديگري اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به

پيرمرد ديگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقيت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنيد که کدام يک از ما وارد خانه شما شويم.

زن پيش شوهرش برگشت و ماجرا را تعريف کرد. شوهر گفت:« چه خوب، ثروت را دعوت کنيم تا خانه

مان پر از ثروت شود! » ولي همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقيت را دعوت نکنيم؟

عروس خانه که سخنان آنها را مي شنيد، پيشنهاد کرد:« بگذاريد عشق را دعوت کنيم تا خانه پر از عشق و

محبت شود.

مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بيرون رفت و گفت:« کدام يک از شما عشق است؟ او مهمان ماست

عشق بلند شد و ثروت و موفقيت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسيد:« شما ديگر چرا مي

آييد؟

پيرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت يا موفقيت را دعوت مي کرديد، بقيه نمي آمدند ولي هرجا که عشق

است ثروت و موفقيت هم هست .

 

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

عسل
ساعت15:33---19 مهر 1392
چی میشد میذاشتی عکساتو برداریم خیلی نامردی دیگه به وب سایتت نمیام

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 16 شهريور 1391برچسب:, ] [ 23:12 ] [ ☂ღ ℱ.£ŏvè łiƒęü ღ☂ ] [ ]