مـی خنـــــدم
می خندم...
ساده می گیرم...
ساده می گذرم...
بلند می خندم و با هر سازی میرقصم ...
نه اینکه دل خوشم!
نه اینکه شادم و از هفت دولت آزاد!
مدتی طولانی شکســــتم، زمین خوردم،
سخــــتی دیدم، گــــریه کردم و حالا ...
برای " زنده ماندن" خودم را به "کوچه ی علی چپ" زده ام ...!
روحم بزرگ نیــــست! دردم عمیــق است ...
می خندم که جای زخــم ها را نبینی ...
نظرات شما عزیزان:
دیگه نه از کسی می رنجی ،
نه به عشق کسی دل می بندی .
از یه جایی به بعد … مرض چک کردن موبایل ات خوب می شه ،
حتی یه وقتایی یادت میره گوشی داری ،
دیگه دلشوره نداری که موبایلتو جا بذاری یا اس ام اسی بی جواب بمونه .
از یه جایی به بعد … دیگه دوست نداری هیچکس رو به خلوت خودت راه بــِـدی حتی اگه تنهایی کلافه ات کرده باشه .
از یه جایی به بعد … باور می کنی کسی برای تنها نموندنِ تو نمیاد ،
اگه کسی میاد برای تنها نبودنِ خودشه .
از یه جایی به بعد … وقتی کسی بهت می گه دوستت داره ، لبخند می زنی و ازش فاصله می گیری .
از یه جایی به بعد … دیگه گریه نمی کنی،
فقط یه بغض همیشگی هست که بهش عادت می کنی .
از یه جایی به بعد … هر روز دلت برای یه آغوش امن تنگ می شه ،
اما دیگه به هیچ آغوشی فکر نمی کنی.
از یه جایی به بعد … دیگه حرفی برای گفتن نداری،
ساکت بودن رو به خیلی حرفها ترجیح میدی ،
میری تو لاک خودت.
از یه جایی به بعد … از اینکه دوستت داشته باشن می ترسی
جای دوست داشته شدن ها،توی تن و قلب و فکرت می سوزه.
از یه جایی به بعد … فقط یک حس داری، حس بی تفاوتی .
نه از دوست داشته شدن خوشحال می شی … نه دوست داشته نشدن ناراحتت می کنه .
از یه جایی به بعد … توی هیجان انگیزترین لحظه ها هم فقط نگاه می کنی و فقط سکوت ميکني ...